روشناروشنا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

روشناي زندگي من

بدون عنوان

1393/3/12 14:14
نویسنده : مامان روشنا
289 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوبم اینقدر فکر مامان مشغوله که وقت سر زدن به وبلاگت رو هم ندارم. منو ببخش

میدونی دخترم زندگی یه کمی سخته و من یه کمی کم حوصله .با این حال عاشقتم و حواسم هست که برای تو حوصله داشته باشم و همیشه دارم.دوست دارم عشق من

عزیز دلم 9 خرداد 2 سال و نیمت تموم شد اینقدر خانومی که احساس میکنم بزرگ شدی دیگه  .میخوام یه کمی از کارت بنویسم برات عزیز دلم اگه همین شیرین کاریهای تو نبود زندگی خیلی سخت تر بود اما حالا وقتی از سرکار میام دنبالت مهد کودک و وقتی سلام میکنی و میبوسمت انگار دیگه هیچ غمی ندارم .من میمونم و دختر نازم و قربون صدقه رفتن .

چند روز پیش میگی مامان خوش اخلاق باش نمیدونم از کجا این جمله رو یاد گرفته بودی هر از گاهی هم میای پیشم میگی مامان ناراحتی؟ میگم نه عزیزم میگی پس چرا با من صحبت نمیکنیمحبت خوب عشق من گاهی هم مامان میخواد برای خودش باشه فیلم ببینه کتاب بخونه...

دوست داری تمام وقتم با تو بگذره میگی مامان بیا تو اتاق یه چیز جالب نشونت بدم که من بیام تو اتاقت و با هم بازی کنیم حالا اون چیز جالب شاید یه مورچه باشه یا یه مداد رنگی ...

هر وقت بابا برات میرقصه میگی بابا سبک بازی در نیار البته اینو از خودم یاد گرفتیخجالت

نمیدونم از کجا بیشعور یاد گرفتی و فکر میکنی خوبه و با اون لبای خوشگلت میگی ای مورچه بیشور برو خونتون بهت گفتم بیشور کلمه زشته مامان نگو دیروز به مورچه گفتی کلمه زشت برو خونتونبوس

و دیشب خوب نخوابیدی 3 صبح بیدار شدی و تا 6 بیدار بودی نمیدونم چرا؟صبح موندم خونه تا بیدار بشی بعد بریم مهد 9 بیدار شدی و همونطور خوابالود گفتی مامان بریم خونه خاله تکتم مهد نریم غمگین.گفتم باید برم سرکار گفتی باهم بریم سرکار پول بیاریم آرامو در آخر گفتی برو سر کار من برم خونه مادرجون و بابا تو رو برد خونه مادر جون الان آخر وقته کارمه و میخوام بیام دنبالت مثل همیشه دلتنگتم

دوست دارم دختر خوبمبوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)