22 ماهه شدی

دختر نازم

امروز 22 ماهه شدی عشق من مبارک باشه

خبر مهمتر اینکه دختر گلم دیگه شیر مامانی رو کنار گذاشت (البته با زحمت زیاد مامان و بابا و با صبر و غرور خودش) میدونی چرا گفتم غرور چون بهت گفتم دخترم دیگه بزرگ شدی خانوم شدی و شیر مامانی هم تلخ شده و دیگه به هیچ وجه نگاهی هم به شیر مامانی نکردی گاهی بهونه گیری میکردی اما دیگه تقریبا تموم شد .

عشق من از وقتی شیر نمیخوری شبها راحت میخوابی و مدام بیدار نمیشی من و شیرتو چک کنی ببینی هستیم یا نه .غذا خوردنت هم عالی شده نگران وزنت بودم انگار واقعا بزرگتر شدی حرف زدنت بازی کردنت همه چیز تغییر کرده خدا رو شکر خیلی خوشحالم

این روزها به رانندگی بابا گیر میدی اگه کمی بد رانندگی کنه میگی بابا اونم با چه لحن جدی و قشنگی .کلی میخندیم  .به طور کلی همه بهونه گیریهات برای بابای طفلکیه . خونمون شده پادگان نظامی مدام میخوای دستور بدی :

بشین

پاشو

بیا

برو

نرو

بازی مورد علاقه ات هم آسیاب بچرخه اونم با من و بابا و چندتا از عروسکات که باید دستاشونو بگیریم .عمو زنجیر باف هم دوست داری و بله هاشو با صدای بلند میگی .برای هرچیزی صدا در میاری کارتهای باما رو که بهت نشون میدم و میگم این چیه؟ اسم اون چیز رو میگی و صداشو هم درمیاری نمیدونم شاید همه چیز برای تو صدا داره و میشنوی صدای حیوونا رو هم خیلی ناز میگی حتی برای ماهی و لاک پشت هم صدا میگی و میخندی .

خیلی دوست دارم بهونه ی زندگی من ممنونم که به زندگیم زیبایی و رنگ دادی. ممنونم که تمام فکرمو درگیر کردی و وقتی برای افکار منفی ندارم ممنونم برای همه ی قشنگیات