اولين قدم زندگيت
دختر قشنگم ديشب بالاخره اولين قدم رو برداشتي و افتادي تو بغل مامان هردومون كلي ذوق كرديم و خنديديم شب خوبي بود كلي بازي كرديم .عاشق اين هستي كه من وبابا مثلا توپ بازي كنيم و تو فقط بخندي و توپ رو برامون بياري و دست بزني .با شنيدن هر آهنگي شروع به رقص ميكني الهي فداي رقصت بشم كه از بابات ياد گرفتي آخه اونم تو خونه مدام مي رقصه خدا رو شكر .
نميدونم چرا فقط وقتي گريه ميكني و ميخواي بياي بغلم ميگي ماما و در مواقع ديگه هر چي ميگم بگو مامان ميگي بابا و لج مامان رو در مياري انگار ميفهمي و ميخواي بيشتر خودتو لوس كني . ميدوني كه اگه بگي مامان ممكنه از خوشحالي بخورمت
عاشق اين هستي كه بغلت كنم تو خونه بگردم دوست داري جلوي كتابخونه يا كمد وسايل خودت يا جلوي يخچال با در باز وايستم و تو نگاه كني هراز گاهي هم به يه چيزي دست بزني و آخر سر هيچي هم بر نميداري و ميخواي ببرمت يه جاي ديگه .
تنها كسايي كه بغلشون ميري دايي مهران و دايي احسان و گاهي هم مادربزرگه اگه بگه بريم بيرون .اين هفته كه خونه مادربزرگ ليلا بوديم بغل باباي متين كه تو يك روز و يك جا با تو به دنيا اومده هم رفتي راستي بگم متين نوه ي عمه است كه فقط چند دقيقه دير تر از تو به دنيا اومده بنابراين هميشه بايد احترامتو داشته باشه گلم .
خيلي شيريني اينقدر كه نميدونم كدوم شيرين كاريتو بنويسم وقتي ميكم چشاي خوشگلت كو؟ چشاتو چندبار بازو بسته ميكني مماغتم نشون ميدي و دهنتو و دستا و پاهاتو .پاهاتو كه نشون ميدي مياري بالا و ما بايد ببوسيم
خيلي نازي روشناي زندگي مامان عاشقتم