روشناروشنا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

روشناي زندگي من

بدون عنوان

1392/2/1 8:59
نویسنده : مامان روشنا
310 بازدید
اشتراک گذاری

عشق من زیبای من دختر خوب من روشنای زندگی مامان ببخشید دیر وبلاگتو به روز میکنم

این روزها هرچی از شیرینیت بگم کم گفتم از شیرین زبونیت از بلبل زبونیات برای مامان و حتی جک گفتنت و خندوندن مامان .باور نمیکنی ؟دیشب کلی برام جک گفتی معنیشو نمی فهمیدم اما اینقدر خندیدم که دل درد شدم خودت بیشتر از من می خندیدی اینقدر زیبا حرف میزنی که میخوام بخورمت حیف که الان سر کارم دوباره دلتنگت شدم مثل همه ی وقتایی که پیشم نیستی و بیقرار و نگرانتم

زیباترین لحظه هام وقتیه که روی سینم میخوابی و شیر میخوری اونم با چه شیطنتی و هر از گاهی یه نگاه زیبا هم میکنی که مثلا داری شیر میخوری  قصد شیطنت نداری عاشقتم روشنا .

چند وقت بود راه رفتن رو کنار گذاشته بودی فکر کنم ضعیف شده بودی ناراحتاما این روزها دوباره شروع کردی خوشحالم چون من و بابا خیلی نگران شده بودیم .

کلمه های نازی که یاد گرفتی و میگی:

بابا که از همون اول هم میگفتی اما مامان رو فقط وقت گریه میگی

تاب که هم برای تاب به کار میبری هم برای کتاب

آبه همون آب

دی یعنی سی دی

ددر

دای یعنی دایی

به به که خیلی وقتا میگی وقتی اب میخوری بعد از هر جرعه آب میگی به به اونم با چه لذتی

شیر رو هم میگی اما به سبک خودت

و حرفهایی که معلومه خیلی با معنی هستند اما مامان از درکش عاجزه

فدات بشم عشق من



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)